سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























دانه سیب

آرزوی کوچکم امشب بزرگ شده : فقط یک گوشه چشم ...


نوشته شده در جمعه 91/3/5ساعت 2:7 صبح توسط دانه سیب نظرات ( ) |

 

دیشب علی امانت رسولش را به آسمان ها و زمین عرضه کرد  !...


 


نوشته شده در چهارشنبه 91/2/6ساعت 3:56 عصر توسط دانه سیب نظرات ( ) |

نشسته ام تا دوباره بخوانی  ...

 

 

 


نوشته شده در جمعه 90/12/26ساعت 8:28 عصر توسط دانه سیب نظرات ( ) |

چند روز است ریشه های درخت زندگانی ام را درون خاک نهان کرده اند باشد که روز دیگر شکوفه  هایش دوباره بارور شود . چه نا پایدارند درختان زیبای دنیا !

او رفت تا درخت سیبی باشد برای دنیای بهشتی ها .

خدا حافظ مادر بزرگ !...

       خداحافظ !...

           خدا حافظ !...


نوشته شده در جمعه 90/12/26ساعت 8:20 عصر توسط دانه سیب نظرات ( ) |

هر چند که تمام کاینات فدایی تواند افسوس که بین آدم ها یار نداری!


نوشته شده در دوشنبه 90/11/17ساعت 12:42 صبح توسط دانه سیب نظرات ( ) |

دلم پر از ترس های کودکانه شده دستم رابگیر می ترسم از تاریکی


نوشته شده در دوشنبه 90/11/17ساعت 12:24 صبح توسط دانه سیب نظرات ( ) |

چشمهای خرابه روشن شد،السلام علیک سر،بابا
 می پرد پلک زخمیم از شوق،ذوق کرده است این قدر بابا
در فضای سیاه دلتنگی،چشمهایم سفید شد از داغ
 سوختم،ساختم بدون تو،خشک شد چشم من به در بابا
این سفر را چگونه طی کردی؟،با شتاب آمدی تنت جا ماند
 گاه با پای نیزه می رفتی،گاه گاهی به پای سر بابا
از نگاهم گدازه می ریزد،اشک نه خون تازه می ریزد
 سینه آتشفشانی از داغ است،دخترت کوه خون جگر بابا
گوشه ی این قفس گرفتارم،شور پرواز در سرم دارم
 تکه ای آسمان اگر باشد،قدر یک مشت بال و پر بابا
شعله ور شد کبوتر بوسه،سوخته شاخه ی لبان تو
 خیزران از لبان شیرینت،قند دزدیده یا شکر بابا؟
شام سر تا به پا همه چشمند،قد و بالای من تماشا شد
 من شهید نگاه می باشم،کشته ی این همه نظر بابا
دارم از داغ کوچه می گویم،باغ آتش بهشت پهلویم
 با تمام وجود حس کردم،مادرت را به پشت در بابا
قدری آغوش عمه پوشیدم،کاش می مردم و نمی دیدم
 یا که معجر بده همین حالا،یا که امشب مرا ببر بابا
عمه در قحط غیرت یک مرد،بین طوفان سنگ و زخم و درد
 خم به ابروش هم نمی آورد،شیر زن بود شیر نر بابا
طعنه ها قد کمانی اش کردند،تیر شد در نگاهشان هر بار
 تا به من خیره شد نگاه سنگ،سینه ی او شده سپر بابا
نه از این بیشتر نمی خواهم،تا که سربار خواهرت باشم
 جان عمه نرو بدون من،قصه ی من رسیده سر بابا  

                                                                      سید مسیح شاهچراغی


نوشته شده در یکشنبه 90/9/27ساعت 1:55 عصر توسط دانه سیب نظرات ( ) |



امام صادق(ع) می فرمایند :
ای شیعیان !
شما وابستگان ما هستید ،
آبروی ما را حفظ کنید و مایه شرمندگی ما نباشید.
( الکافی ، ج2 ، ص 75 ، ح 6 )
 

 

 


نوشته شده در شنبه 90/9/26ساعت 12:40 عصر توسط دانه سیب نظرات ( ) |

 

 

ای عشق! بیا که سینه‌هامان شد چاک

 
«این النّبأ العظیم؟»، گشتیم هلاک


چشمی که تو را ندیده باشد کور است


خون شد دل ما، "متی ترانا و نراک"

 

                      " جلیل صفربیگی "

 


نوشته شده در شنبه 90/9/26ساعت 12:38 عصر توسط دانه سیب نظرات ( ) |

عاشورا

روز رسیدن سیب سرخ عاشقی حسین

               و افتادنش بر زمین کربلا

                      بر رهروانش تسلیت باد


نوشته شده در یکشنبه 90/9/13ساعت 4:6 عصر توسط دانه سیب نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Pichak